درس ششم
حدود و تعريفات
مبحث كلی كه ذكر شد مقدمهای است برای حدود و تعريفات ، يعنی آنچه
وظيفه منطق است اين است كه بيان كند طرز تعريف كردن يك معنی چگونه
است و يا بيان كند كه طرز صحيح اقامه برهان برای اثبات يك مطلب به چه
صورت است ؟ و چنانكه میدانيم قسم اول مربوط میشود به تصورات ، يعنی به
معلوم كردن يك مجهول تصوری از روی معلومات تصوری ، و قسم دوم مربوط
میشود به تصديقات ، يعنی معلوم كردن يك مجهول تصديقی از روی معلومات
تصديقی .
به طور كلی تعريف اشياء ، پاسخگويی به " چيستی " آنها است . يعنی
وقتی كه اين سؤال برای ما مطرح میشود كه فلان شیء چيست ؟ در مقام تعريف
آن بر میآييم . بديهی است كه هر سؤالی در مورد يك مجهول است . ما
هنگامی از چيستی يك شیء سؤال میكنيم كه ماهيت و حقيقت آن شیء و لااقل
مرز مفهوم آن شیء كه كجا است و شامل چه حركاتی میشود و شامل چه حركاتی
نمیشود بر ما مجهول باشد
بشر در مورد مجهولات خود میكند يك جور نيست ، انواع متعدد است ، و هر
سؤالی فقط در مورد خودش درست است ، و به همين جهت الفاظی كه در لغات
جهان برای سؤال وضع شده است متعدد است ، يعنی در هر زبانی چندين لغت
سؤالی وجود دارد . تنوع و تعدد لغتهای سؤالی علامت تنوع سؤالها است ، و
تنوع سؤالها علامت تنوع مجهولات انسان است ، و پاسخی كه به هر سؤال داده
میشود غير از پاسخی است كه به سؤال ديگر بايد داده شود . اينك انواع
سؤالها :
1 - سؤال از چيستی : چيست ؟ ما هو ؟
2 - سؤال از هستی : آيا هست ؟ هل ؟
3 - سؤال از چگونگی : چگونه ؟ كيف ؟
4 - سؤال از چندی : چقدر است ؟ چند تا است ؟ كم ؟
5 - سؤال از كجايی : كجا است ؟ اين ؟
6 - سؤال از كی : چه زمانی ؟ متی ؟
7 - سؤال از كيستی : چه شخصی ؟ من هو ؟
8 - سؤال از كدامی : كداميك ؟ ای ؟
9 - سؤال از چرايی : علت چيست ؟ يا فايده چيست ؟ و يا به چه دليل ؟
پس معلوم میشود وقتی كه درباره يك شیء مجهولی سؤال داريم مجهول ما به
چند گونه میتونه باشد ، و قهرا پرسش ما چند گونه میتواند باشد ، گاهی
میپرسيم كه مثلا الف چيست ؟ گاهی میپرسيم كه آيا الف هست ؟ و گاهی
میپرسيم چگونه است ؟ و گاه : چه مقدار است و يا چند عدد است ؟ و گاه :
كجا است ؟ و گاه : در چه زمانی ؟ و گاه : كيست و چه شخصی است ؟ و گاه
: كدام فرد است و گاه : چرا و به چه علتی و يا برای چه فايدهای و يا به
چه دليلی ؟
منطق عهدهدار پاسخ به هيچيك از اين سؤالات كه درباره اشياء خارجی
میشود نيست . آن كه عهدهدار پاسخ به اين
سؤالات است فلسفه و علوم است . در عين حال منطق با پاسخ همه اينها كه
فلسفه و علوم میدهند سرو كار دارد . يعنی خود به اين پرسشها پاسخ نمیگويد
، اما طرز پاسخگويی صحيح را ارائه میدهد . در حقيقت منطق نيز به يكی از
چگونگيها پاسخ میدهد و آن چگونگی تفكر صحيح است ، اما اين چگونگی از نوع
" چگونه بايد باشد " است نه از نوع " چگونه هست " ( 1 ) .
نظر به اين كه به استثنای سؤال اول و سؤال هشتم همه سؤالات ديگر را با
كلمه " آيا " در فارسی و يا " هل " در عربی میتوان طرح كرد معمولا
میگويند همه سؤالات در سه سؤال عمده خلاصه میشود :
چيست ؟ ما ؟
آيا ؟ هل ؟
چرا ؟ لم ؟
حاجی سبزواری در منظومه منطق میگويد :
اس المطالب ثلاثه علم
مطلب " ما " مطلب " هل " مطلب " لم
از مجموع آنچه گفته شد معلوم گشت كه اگر چه تعريف كردن يك شیء بر
عهده منطق نيست ( بلكه از وظائف فلسفه است ) اما منطق میخواهد راه
درست تعريف كردن را بياموزد . در حقيقت اين راه را به حكمت الهی
میآموزد